بلندقدر کردن. مهتر ساختن. عزت و آبرو بخشیدن: و آنکه را دوست بیفکند از پای سرفرازش مکن ار شاه جم است. خاقانی. بردر خویش سرفرازم کن وز در خلق بی نیازم کن. نظامی. سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع. حافظ
بلندقدر کردن. مهتر ساختن. عزت و آبرو بخشیدن: و آنکه را دوست بیفکند از پای سرفرازش مکن ار شاه جم است. خاقانی. بردر خویش سرفرازم کن وز در خلق بی نیازم کن. نظامی. سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع. حافظ
افتخار کردن: ولیکن چو شه تیغبازی کند سر تیغ او سرفرازی کند. نظامی. ، تکبر کردن. به خود بالیدن: همه مردمی سرفرازی کند سر آن شد که مردم نوازی کند. نظامی. سرفرازی مکن از کیسه پری که بود کار فلک کیسه بری. جامی
افتخار کردن: ولیکن چو شه تیغبازی کند سر تیغ او سرفرازی کند. نظامی. ، تکبر کردن. به خود بالیدن: همه مردمی سرفرازی کند سر آن شد که مردم نوازی کند. نظامی. سرفرازی مکن از کیسه پری که بود کار فلک کیسه بری. جامی
خلق کردن. ایجاد کردن: حصار جهان را که سر باز کرد ز بیت المقدس سرآغاز کرد. نظامی. ، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن: شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند که از شخص شتر سر باز کردند. نظامی. ، منفجر شدن جراحت و ریش
خلق کردن. ایجاد کردن: حصار جهان را که سر باز کرد ز بیت المقدس سرآغاز کرد. نظامی. ، افتتاح کردن. آغاز کردن. شروع کردن: شغال و گرگ و زاغ این ساز کردند که از شخص شتر سر باز کردند. نظامی. ، منفجر شدن جراحت و ریش
نزدیک کردن. پیش آوردن: دست فراز کردو قبضه ای از خاک برگرفت. (قصص الانبیاء). بهاءالدوله سر به طایع فراز کرد یعنی در گوش سخنی میگویم و پس گوشش به دندان برکند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فراز آوردن شود، بستن: مهر و کینش مثل دو دربانند در دولت کنند باز و فراز. فرخی سیستانی. دیده از دنیا فراز می کنی، ایشان را چیزی بگذار. (تذکرهالاولیاء عطار). به روی خود در طمّاع باز نتوان کرد چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی. حضورمجلس انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید. حافظ. رجوع به فراز شود
نزدیک کردن. پیش آوردن: دست فراز کردو قبضه ای از خاک برگرفت. (قصص الانبیاء). بهاءالدوله سر به طایع فراز کرد یعنی در گوش سخنی میگویم و پس گوشش به دندان برکند. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فراز آوردن شود، بستن: مهر و کینش مثل دو دربانند در دولت کنند باز و فراز. فرخی سیستانی. دیده از دنیا فراز می کنی، ایشان را چیزی بگذار. (تذکرهالاولیاء عطار). به روی خود در طَمّاع باز نتوان کرد چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی. حضورمجلس انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید. حافظ. رجوع به فراز شود
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن